راه نرفته

برای تغیر هیچگاه دیر نیست

راه نرفته

برای تغیر هیچگاه دیر نیست

پیر مرد عاشق

پیرمردی صبح زود از خانه اش بیرون آمد.پیاده رو در دست تعمیر بود به همین خاطر در خیابان شروع به راه رفتن کرد که ناگهان یک ماشین به او زد.مرد به زمین افتاد.مردم دورش جمع شدند واو را به بیمارستان رساندند. پس از پانسمان زخم ها، پرستاران به او گفتند که آماده عکسبرداری از استخوان بشود.پیرمرد در فکر فرو رفت.سپس بلند شد ولنگ لنگان به سمت در رفت و در همان حال گفت:"که عجله دارد ونیازی به عکسبرداری نیست" پرستاران سعی در قانع کردن او داشتند ولی موفق نشدند.برای همین از او دلیل عجله اش را پرسیدند. پیر مرد گفت:" زنم در خانه سالمندان است.من هر صبح به آنجا میروم وصبحانه را با او میخورم.نمیخواهم دیر شود!" پرستاری به او گفت:" شما نگران نباشید ما به او خبر میدهیم. که امروز دیرتر میرسید." پیرمرد جواب داد:"متاسفم.او بیماری فراموشی دارد ومتوجه چیزی نخواهد شد وحتی مرا هم نمیشناسد." پرستارها با تعجب پرسیدند: پس چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید در حالی که شما را نمیشناسد؟"پیر مرد با صدای غمگین وآرام گفت:" اما من که او را می شناسم
نظرات 6 + ارسال نظر
شادی چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:02 ب.ظ http://shadi-shadi.blogsky.com

درود بر این عشق

بله درود بهش اگه ما بودیم سمتشم نمیرفتیم چون اون ما رو نمیشناسه

bibal پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:31 ب.ظ http://bibal.blogsky.com

ولی اگه من بودم می رفتم

مونا جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:21 ق.ظ http://www.smsforu.blogsky.com

سلام.خوشحال میشم به من هم سر بزنی
ممنون

سر میزنم لینکتونم میکنمok

مهتاب شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:27 ب.ظ http://www.0111girls.blogfa.com

چه داستان جالبی.................خوش به حال اون پیر زنه............چه مرد با مرامی..............................

اره خوش به حالش

مهتاب شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:29 ب.ظ http://www.0111girls.blogfa.com

میتونم ازت راجع به هک بپرسم..............و ازت راهنمایی بگیرم؟

okولی واسه چی میخوای

شکسته بال یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:15 ب.ظ http://manodelamtanha.blogsky.com

بله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد