راه نرفته

برای تغیر هیچگاه دیر نیست

راه نرفته

برای تغیر هیچگاه دیر نیست

سکه

در خلال یک نبرد بزرگ، فرمانده قصد حمله به نیروی عظیمی از دشمن را داشت. فرمانده به پیروزی نیروهایش اطمینان داشت ولی سربازان دو دل بودند. فرمانده سربازان را جمع کرد، سکه از جیب خود بیرون آورد، رو به آنها کرد و گفت: سکه را بالا می‏اندازم، اگر رو بیاید پیروز می‏شویم و اگر پشت بیاید شکست می‏خوریم. بعد سکه را به بالا پرتاب کرد. سربازان همه به دقّت به سکه نگاه کردند تا به زمین رسید. سکه به سمت رو افتاده بود. سربازان نیروی فوق‏العاده‏ای گرفتند و با قردت به دشمن حمله کردند و پیروز شدند. پس از پایان نبرد، معاون فرمانده نزد او آمد و گفت قربان، شما واقعاً می‏خواستید سرنوشت جنگ را به یک سکه واگذار کنید؟ فرمانده با خونسردی گفت: بله و سکه را به او نشان داد. هر دو طرف سکه رو بود!

نظرات 3 + ارسال نظر
مریم سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:20 ب.ظ

خیلی خیلی خیلی جالب بود آفرین...

ممنون

شقایق سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 ب.ظ http://bikaranegi.blogsky.com

آخی یاد فیلم شعله افتادم
خداییش عند رفاقت بود

شادی سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:49 ب.ظ http://shadi-shadi.blogsky.com

آره والا دلمون تنگید واسه فیلمش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد