راه نرفته

برای تغیر هیچگاه دیر نیست

راه نرفته

برای تغیر هیچگاه دیر نیست

اولین پست پس از سال ها


سلام دوستان مهربون من . ببخشید من یه سال رمز وبلاگم رو از دست دادم و لی سراغش نرفتم و همین دیشب پی این کار گرفتم و درست شد. این یه سال که نبودم خیلی تجربه کسب کردم . میشه گفت فهمیدم دنیا اونجوری که من فکر میکردم نبوده . خیلی پیچیده تر کثیف تر از اینه که فکر میکردم . شاید حرف زیادی نداشته باشم امشب واسه گفتن . حق بدین شاید ماه ها طول بکشه تا مهارت خودم رو مثل قبل به دست بیارم راستی هر کدومتون اولین پست منو میخونید حتما لطف کنید منو تو وبلاگتون لینک کنید تا اونایی که منو یادشون رفته دوباره به یاد بیارن. امشب یه شعر واستون یادگاری میذارم امیدوارم خوشتون بیاد:

ای عجب دردی است دل را بس عجب

مانده در اندیشهٔ آن روز و شب

اوفتاده در رهی بی پای و سر

همچو مرغی نیم بسمل زین سبب

چند باشم آخر اندر راه عشق

در میان خاک و خون در تاب و تب

پرده برگیرند از پیشان کار

هر که دارند از نسیم او نسب

ای دل شوریده عهدی کرده‌ای

تازه گردان چند داری در تعب

برگشادی بر دلم اسرار عشق

گر نبودی در میان ترک ادب

پر سخن دارم دلی لیکن چه سود

چون زبانم کارگر نی ای عجب

آشکارایی و پنهانی نگر

دوست با ما، ما فتاده در طلب

زین عجب تر کار نبود در جهان

بر لب دریا بمانده خشک لب

اینت کاری مشکل و راهی دراز

اینت رنجی سخت و دردی بوالعجب

دایم ای عطار با اندوه ساز

تا ز حضرت امرت آید کالطرب

 عطار نیشابوری