راه نرفته

برای تغیر هیچگاه دیر نیست

راه نرفته

برای تغیر هیچگاه دیر نیست

کمربند

کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد و بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود ، رفت .
همه خستگی روزش را بر سر قلک بیچاره خالی کرد . پولهای خرد را که هنوز با تکه های قلک قاطی بود در جیبش ریخت و با سرعت از خانه خارج شد . وارد مغازه شد . با ذوق گفت : ببخشید آقا ! یه کمربند می خواستم . آخه ، آخه فردا تولد پدرم هست ... . - به به . مبارک باشه . چه جوری باشه ؟ چرم یا معمولی ، مشکی یا قهوه ای ، ...

پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت .
- فرقی نداره . فقط ... ، فقط دردش کم باشه
نظرات 3 + ارسال نظر
شقایق سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:01 ب.ظ http://www.bikaranegi.blogsky.com

مریم سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:04 ب.ظ http://www.sooskesiah.blogsky.com

آخی

شادی شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:44 ب.ظ http://shadi-shadi.blogsky.com

الهــــــــــــــی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد