راه نرفته

برای تغیر هیچگاه دیر نیست

راه نرفته

برای تغیر هیچگاه دیر نیست

پسر بچه

در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود ، پسر ١٠ ساله ‌اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست . خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت .
- پسر پرسید : بستنى با شکلات چند است ؟
- خدمتکار گفت : ٥٠ سنت
پسر کوچک دستش را در جیبش کرد ، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد . بعد پرسید :
- بستنى خالى چند است ؟

خدمتکار با توجه به این که تمام میز ها پر شده بود و عده ‌اى بیرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند ، با بی ‌حوصلگى گفت :
- ٣٥ سنت
- پسر دوباره سکه ‌هایش را شمرد و گفت :
- براى من یک بستنى بیاورید .
خدمتکار یک بستنى آورد و صورت ‌حساب را نیز روى میز گذاشت و رفت . پسر بستنى را تمام کرد ، صورت ‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق ‌دار پرداخت کرد و رفت . هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت ، گریه‌ اش گرفت . پسر بچه روى میز در کنار بشقاب خالى ، ١٥ سنت براى او انعام گذاشته بود .
خدمتکار متوجه شد که او تمام با پول ‌هایش می‌ توانست بستنى با شکلات بخورد امّا چون پولى براى انعام دادن برایش باقى نمی ‌ماند ، این کار را نکرده بود و بستنى خالى خورده بود .

هر چه دل تنگ تر از تنک بلورم

هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم 

با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم

اندوه من انبوه تر از دامن الوند

بشکوه تر از کوه دماوند غرورم

یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است

تنها سر مویی ز سر موی تو دورم

ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش

تو قاف قرار من و من عین عبورم

بگذار به بالای بلند تو ببالم

کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم 


                                                   استاد زنده یاد  قیصر امین پور


               

عقل استاد

استاد سر کلاس گفت کسی خدا رو دیده؟ همه گفتند : . . . نه . . . !
 
استاد گفت کسی صدای خدا را شنیده ؟ همه گفتند : . . . نه . . . !
 
استاد گفت کسی خدا را لمس کرده؟ همه گفتند : . . . نه . . . !

 استاد گفت پس خدا وجود ندارد
 
یکی از دانشجویان بلند شد و گفت :
 
کسی عقل استاد را دیده ؟ همه گفتند : . . نه .. !
 
دانشجو گفت کسی صدای عقل استاد را شنیده ؟ همه گفتند : . . نه . . !
 
دانشجو گفت کسی عقل استاد را لمس کرده ؟ همه گفتند : . . نه . . !
 
دانشجو گفت پس استاد عقل نداره !!!

تا میتوانی خر باش

تو هرچه می خواهی باش ، اما ... آدم باش !!!

چقدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها است که به این مردم،

 آسایش و خوشبختی بخشیده است !!!

مگر نمی دانی بزرگ ترین دشمن آدمی فهم اوست؟

 پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.

امروز گرسنگی فکر ، از گرسنگی نان فاجعه انگیزتر است .
برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن !



اما دوستان عزیز منظورم از این جمله این نبود که این خر به همه سواری بدین سعی کنید شعورتونو به صفر برسونید تا خوش باشید مثل یه بچه ی یکی دو ساله که دلش خوشه و به هیچ چیز فکر نمیکنه فقط فکر عشقو حالشه

پاک ماندن

با همه چیز درآمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو

 که در انزوا پاک ماندن نه سخت است و نه با ارزش