راه نرفته

برای تغیر هیچگاه دیر نیست

راه نرفته

برای تغیر هیچگاه دیر نیست

دو کلمه حرف حساب به خانو مای محترم

بر بالای تپه‌ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی‌ و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است: ( احتمالا مایه ی مباهات زنانشان )
افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می‌کند. اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه می‌برند.
فرمانده دشمن به قلعه پیام می‌فرستد که قبل از حمله ویران کننده خود حاضر است به زنان و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شده و پی کار خود روند.
پس از کمی‌مذاکره، فرمانده دشمن به خاطر رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول شرف، موافقت می‌کند که هر یک از زنان در بند، گرانبها ترین دارایی خود را نیز از قلعه خارج کند به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشد.
قیافه حیرت زده و سرشار از شگفتی فرمانده دشمن به هنگامی‌که هر یک از زنان شوهر خود را کول گرفته و از قلعه خارج می‌شدند بسیار تماشایی بود.



 بفرما خانوما یاد بگیرن البته عمرا....

سخن ابوذر غفاری درباره ( خدا را وسیله ی کاسبی نکنید)

سه نفر ( سه گروه از مردم) در روز قیامت از توجه و لطف و عنایت حضرت حق تعالی بی بهره اند، یکی از آنها کسی است که خدا را وسیله کاسبی خویش قرار داده است، چیزی را نمی خرد مگر با سوگند، و چیزی را نمی فروشد مگر با سوگند».
وقتی وارد بازاری میشویم و دنبال کالای خاصی هستیم همانطور که ما جنس مورد نظر خود را جستجو می کنیم و چشمانمان به دنبال آن می چرخد فروشنده ها هم چشمانشان به دنبال مشتری گوشه و کنار را دیدمیزند در این میان عده ای هم در حال گفتگو با مشتریان هستند اگر به مکالمات فروشنده ها و مشتریان دقت کنیم می بینیم که هر فروشنده ای با ادبیات خاص خود مشغول قسم خوردن های مکرر است .
گاه با خود فکر می کنم که آیا این بندگان خدا راست می گویند؟ خوب حالا موضوع به این بی اهمیتی که اینقدر قسم و آیه ندارد بالاخره اگر کسی چیزی لازم داشته باشد میخرد این تکاپو و دست و پا زدن ها چیست؟ خوب تلاش کردن برای کسب روزی که بد نیست اما قسم خوردن به خداوند بر سر مسائل بی اهمیت آیا کار درستی است ؟ خدایی که روزی رسان رهنماست آیا شایسته است که مقام عظیمش نادیده گرفته شود ؟ آن هم فقط به خاطر جلب مشتری؟

پنج نظریه ی فوق مدرن

1-   به کسی اجازه ی توهین نده  اگه تو هین هم کرد کاری کن که از کردش پشیمون شه و به هفت جد اباد فوش بده که چرا به شما توهین کرده.


2-  برای انتقام اولین باش ولی واسه صلح اخرین.


3- هیچ وقت شکستو نپذیر چون نشونه ی ضعفته بجنگ یا میمیری یا زنده میمونی .


4- تو دعوا اولین مشتو تو بزن (  همون مشت اول هزار خودمون که وقتی تو دبیرستان دعوا میکنیم  بعضیا میپرن وست میگن مشت اول هزار)



5- فوش ناموس گذاشتم هر کی نامید بشه.


نتیجه=- همیشه سعی کن ناشناس باشی  هر چی ناشناس تر باشی   بهتر میتونی این 5 نظریه ی اولو قبول کنی

حوصله کن ماهی خودش می اید

در جنگ جهانى دوم وقتى که قواى متحدین (آلمان و ایتالیا و ژاپن ) فرانسه را که جزء قواى متفقین (انگلیس و فرانسه و آمریکا و شوروى ) بود، شکست دادند و در جولاى سال 1940 میلادى انگلستان در میدان نبرد جهانى با دشمن پیروزمند، تنها ماند، در پاریس کنفرانس سرى بین سه نفر از سران جنگ جهانى (یعنى بین چرچیل رهبر انگلستان ، و هیتلر رهبر آلمان ، و موسولینى رهبر ایتالیا در قصر فونتن بلو به وجود آمد، در این کنفرانس ، هیتلر به چرچیل گفت : حال که سرنوشت جنگ ، معلوم است و بزرگترین نیروى اروپا و متفق انگلیس یعنى فرانسه شکست خورده است ، براى جلوگیرى از کشتار بیشتر بهتر است ، انگلستان قرداد شکست و تسلیم را امضاء کند، تا جنگ متوقف شود و صلح به جهان باز گردد. چرچیل در پاسخ گفت : بسیار متاءسفم که من نمى توانم چنین قراردادى را امضاء کنم ، زیرا هنوز انگلستان شکست نخورده است و شما را پیروز نمى شناسم ، هیتلر و موسولینى از این گفتار ناراحت شده و با او به تندى برخورد کردند. چرچیل با خونسردى گفت : عصبانى نشوید، انگلیس به شرط بندى خیلى اعتقاد دارد، آیا حاضرید براى حل قضیه با هم شرط ببندیم ، در این شرط هر که برنده شد باید بپذیرد، سران فاشیست و نازیست (هیتلر و موسولینى ) با خوشروئى این پیشنهاد را قبول کردند،
در آن لحظه هر سه نفر در جلو استخر بزرگ کاخ نشسته بودند،
چرچیل گفت : آن ماهى بزرگ را در استخر مى بینید، هر کس آن ماهى را تصاحب کند، برنده جنگ است ، هیتلر فورا پارابلوم خود را از کمر کشید و به این سو و آن سوى استخر پرید و شروع به تیراندازیهاى پیاپى به ماهى کرد ولى ، سرانجام بى نتیجه و خسته و درمانده بر صندلى خود نشست ، و به موسولینى گفت : حالا نوبت تو است . موسولینى لخت شده به استخر پرید و ساعتى تلاش کرد او نیز بى نتیجه ، خسته و وامانده بیرون آمد و بر صندلى خود نشست . وقتى که نوبت به چرچیل رسید، صندلى راحت خود را کنار استخر گذاشت و لیوانى بدست گرفت ، در حالى که با تبسم سیگار برگ خود را دود مى کرد شروع به خالى کردن آب استخر با لیوان نمود، رهبران آلمان و ایتالیا با تعجب گفتند: چه مى کنى ؟ او در جواب گفت :من عجله ای براى شکست دشمن ندارم، با "حوصله" این روش مطمئن خود را ادامه مى دهم ، سرانجام پس از تمام شدن آب استخر، بى آنکه صدمه اى به ماهى بخورد، صید ازآن من خواهد بود!....

حر باش

و حر اگاهتر از ان است که چنین فرصتی را از دست دهد ,فرصتی که  هرگز به وجود نمی امد .


حر باشیم و از فرصت ها استفاده کنیم  حتی در اخرین لحظه.


حر باشیم و ازاده زدگی کنیم  به لغت ساده گوسفند نباشیم یعنی زود باور و  ظاهر بین نباشیم.


 حر باشیم, ازاد وپاک که به دنیا امده ایم حداقل پاک و طاهر از این دنیا کوچ کنیم.


حر باشیم و پیغام لبیک ازادی را بر روی زبان خویش برانیم